تب دوشین در آن بت چون اثر کرد


تب دوشین در آن بت چون اثر کرد

تب دوشین در آن بت چون اثر کرد


تب دوشین در آن بت چون اثر کرد

تب دوشین در آن بت چون اثر کرد


تب دوشین در آن بت چون اثر کرد

تب دوشین در آن بت چون اثر کرد


تب دوشین در آن بت چون اثر کرد

مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
برفتم دست و لب خایان که یارب
برفتم دست و لب خایان که یارب
برفتم دست و لب خایان که یارب
برفتم دست و لب خایان که یارب
برفتم دست و لب خایان که یارب
برفتم دست و لب خایان که یارب
برفتم دست و لب خایان که یارب
برفتم دست و لب خایان که یارب
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
بدیدم زرد رویش گرم و لرزان
بدیدم زرد رویش گرم و لرزان
بدیدم زرد رویش گرم و لرزان
بدیدم زرد رویش گرم و لرزان
بدیدم زرد رویش گرم و لرزان
بدیدم زرد رویش گرم و لرزان
بدیدم زرد رویش گرم و لرزان
بدیدم زرد رویش گرم و لرزان
چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد
چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد
چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد
چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد
چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد
چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد
چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد
چو خورشیدی که زی مغرب سفر کرد
بفرمودم که حاضر گشت فصاد
بفرمودم که حاضر گشت فصاد
بفرمودم که حاضر گشت فصاد
بفرمودم که حاضر گشت فصاد
بفرمودم که حاضر گشت فصاد
بفرمودم که حاضر گشت فصاد
بفرمودم که حاضر گشت فصاد
بفرمودم که حاضر گشت فصاد
برای فصد، قصد نیشتر کرد
برای فصد، قصد نیشتر کرد
برای فصد، قصد نیشتر کرد
برای فصد، قصد نیشتر کرد
برای فصد، قصد نیشتر کرد
برای فصد، قصد نیشتر کرد
برای فصد، قصد نیشتر کرد
برای فصد، قصد نیشتر کرد
بهر نیشی که بر قیفال او زد
بهر نیشی که بر قیفال او زد
بهر نیشی که بر قیفال او زد
بهر نیشی که بر قیفال او زد
بهر نیشی که بر قیفال او زد
بهر نیشی که بر قیفال او زد
بهر نیشی که بر قیفال او زد
بهر نیشی که بر قیفال او زد
مرا صد نیش هندی در جگر کرد
مرا صد نیش هندی در جگر کرد
مرا صد نیش هندی در جگر کرد
مرا صد نیش هندی در جگر کرد
مرا صد نیش هندی در جگر کرد
مرا صد نیش هندی در جگر کرد
مرا صد نیش هندی در جگر کرد
مرا صد نیش هندی در جگر کرد
مرا خون از رگ جان ریخت لیکن
مرا خون از رگ جان ریخت لیکن
مرا خون از رگ جان ریخت لیکن
مرا خون از رگ جان ریخت لیکن
مرا خون از رگ جان ریخت لیکن
مرا خون از رگ جان ریخت لیکن
مرا خون از رگ جان ریخت لیکن
مرا خون از رگ جان ریخت لیکن
ورا خون از رگ و بازو بدر کرد
ورا خون از رگ و بازو بدر کرد
ورا خون از رگ و بازو بدر کرد
ورا خون از رگ و بازو بدر کرد
ورا خون از رگ و بازو بدر کرد
ورا خون از رگ و بازو بدر کرد
ورا خون از رگ و بازو بدر کرد
ورا خون از رگ و بازو بدر کرد
به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت
به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت
به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت
به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت
به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت
به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت
به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت
به نوک غمزه هر خون کو ز من ریخت
ز راه دستش اندر طشت زر کرد
ز راه دستش اندر طشت زر کرد
ز راه دستش اندر طشت زر کرد
ز راه دستش اندر طشت زر کرد
ز راه دستش اندر طشت زر کرد
ز راه دستش اندر طشت زر کرد
ز راه دستش اندر طشت زر کرد
ز راه دستش اندر طشت زر کرد
تو گفتی روی خاقانی است آن طشت
تو گفتی روی خاقانی است آن طشت
تو گفتی روی خاقانی است آن طشت
تو گفتی روی خاقانی است آن طشت
تو گفتی روی خاقانی است آن طشت
تو گفتی روی خاقانی است آن طشت
تو گفتی روی خاقانی است آن طشت
تو گفتی روی خاقانی است آن طشت
که خون دیده بر وی رهگذر کرد
که خون دیده بر وی رهگذر کرد
که خون دیده بر وی رهگذر کرد
که خون دیده بر وی رهگذر کرد
که خون دیده بر وی رهگذر کرد
که خون دیده بر وی رهگذر کرد
که خون دیده بر وی رهگذر کرد
که خون دیده بر وی رهگذر کرد